گه گاه در شرایط مختلف این طعنه های رفقا، خودم را هم به فکر فرو می برد؛ «ای آرمانخواهِ محافظه کار، خوب داری قضایا رو می پیچونیا.»
اما بلافاصله این استدلالها را باخودم مرور می کنم:
من هم معتقدم به آرمانهای انقلاب هستم عدالت، آزادی و.
اما گاها در نظر دیگران انگار از آنها عدول کرده ام.
چرا از برخی اشخاص یا کارها حمایت کرده ای؟(آنهم وقتی که تو با هزار شرط و قید و فلان اینکار را کرده ای)
یا نه،
چرا بصورت صفر یا صدی از برخی کارها یا اشخاص اعلام برائت نکرده ای؟
فرقش در این است که من آرمانها را برای اجرا شدن می خواهم،
اما برخی خواسته یا ناخواسته، انگار آرمانها را برای آروغ آرمانخواهی زدن و خلسه در مباحث انتزاعی می خواهند.
آرمانها در هوا اجرایی نخواهند شد!
بستر می خواهد
ظرف می خواهد
و اینکه فضای اطراف ما در مسیر اجرای این آرمانها، در خلأ و بدون اصطکاک هم نیست، جریانات معارض در قالب های مختلف وجود دارد.
اگر واقع بینانه با مسائل برخورد نشود،
شاید تا ما و رفقایمان بخواهیم به خود بجنبیم، عرصه خالی شود برای نفاق که بستر را بلکل از ما بگیرد.
شاید اصلا هنوز محتوی و سازوکاری تدوین نشده که همه چیز را به هم بزنیم، با از هم گسیختگی مابعدش چه کنیم.
شاید باید آهسته و پیوسته ساختار های فعلی را اصلاح کرد نه از صفر یا با ساختار موازی.
شاید هم من واقعا محافظه کار شده ام.
راستش وقتی حیات امیر المومنین علی علیه السلام و تاریخ مبارزات قبل و بعد از انقلاب امام و رهبری را مرور می کنم پر بوده از این «آرمانگرایی هایِ واقع بینانه»، برخواسته از عقلانیت اجتهادی شیعه.
پر بوده از صبر انقلابی، که باعث میشده آتش آرمانخواهی هیچگاه در سینه هاشان نخوابد، اما گاها برای محافظت در برابر خاموش شدنش، دست مقابل چراغ بگیرند.
درباره این سایت