از دید یک بیننده که از فن فیلم فقط انتقال حس را توقع داشته باشد، فیلم کامل بود.
نمیدانم بازی های عالی بودند یا نه، نمیدانم سیمرغ ها حق فیلم بود یا نه، اما این را می دانم که بیننده حداقل تا یک روز بعد از فیلم درگیر فیلم است.
شخصیت ها تا آنجایی که میشد به نمایش درآمد، نقطه عطف ها نشان داده شد شاید عالی نه، ولی حرف را رساند. تغییرات یک مرد احساسی اهل شعر و موسیقی و لطافت دل به یک ماشین خشونت نشان داده شد.
اما چگونگی فرآیند این تبدیل شدن جای پرداخت بیشتری داشت.
این پروسه تغییر و تبدیل فقط با چند دیالوگ که می خواست بگوید عقاید عبد المالک بر عبد الحمید تاثیر گذاشت، لااقل من را به پاسخ نرساند، چه چیز بود که این همه محبت و احساس را به ضدش تبدیل کرد و در آخر فیلم به اوج رسید. این چرایی دگرگونی عبد الحمید، شاید مهمترین نکته فیلم بود که روشن نشد، شاید کارگردان خیلی درگیر دیگر اجزا شده بود، که اتفاقا خوب هم از آب درآمده بودند اما، کارگردانی کامل نشد.
بگذریم، از فن فیلم.
برویم سراغ محتوی.
فیلم کاملا در چارچوب نظام بود،در واقع به خوبی ارزش های مد نظر نظام را سر دست گرفته بود.
تفکیک میان قوم مهمان نواز و گرم بلوچ را با این جنایات به خوبی نشان داد، حتی در حد کمال.
تفکیک این تکفیری گری ها را با اهل سنت خطه بلوچستان بخوبی به نمایش گذاشت.
پس هم مذهب را و هم ملیت را به خوبی در فیلم از یک بستر تنش زا و چالش برانگیز ، نجات داده و حتی به فرصت تبدیل کرد.
اما به نظر، یک نقص، این کامل بودن فیلم را خراب می کند. باید در کنار همه اجزا خوب، بعد از دیدن یک فیلم، از کل فیلم هم حس خوبی داشت. اگر با فرض چارچوب فیلمِ انقلاب اسلامی سخن بگوییم، ارزشها باید بعد از دیدن فیلم در ذهن مخاطب ،مورد تایید و تاکید قرار بگیرد. توقع ما از فیلم انقلاب این است.
همان اشکالی که به «تنگه ابوغریب »هم وارد بود، ارزش والای دفاع مقدس و جهاد با دیالوگ های بی روحِ «نفی جنگ» و مناسبات صلح پرستی سکولار متفاوت اند. تصویر نهایی فیلم سیاه و نفرت آور بود، در واقع «ما رایت الا جمیلا»در فیلم دیده نمیشد.
در «شبی که ماه کامل شد» هم این نقص بود،بعد از دیدن فیلم، در ذهن مخاطب حس خوبی نسبت به اصل حیاتی «عقیده»و «ایمان»باقی نمیماند.
مرز ایمان و عقیده راسخ بالنده مد نظر اسلام ناب که مبنا هم هست، با تعصبات کورکورانه و از روی تکفیر و جهالت در چیست؟ آیا در فیلمی که خواه، ناخواه پایه اصلی مانورش بر «عقیده»بود، نباید تلاش بیشتری برای تبیین این مرز صورت می گرفت!
آیا نتیجه همه عقیده ها و ایمان ها (و همیّت عمل آور پیوستش)، خشونت های افسار گسیخته و در نهایت این فجایع است؟ اگر پاسخ فیلم به این سوال« آری» است، که اصل بحث همیجاست.
و اگر نه، متاستفانه فیلم به خوبی این چالش اساسی را تبیین نکرد.
اتفاقا برای این تبیین، بستر هایی هم در خود فیلم وجود داشت که بخوبی پرداخت نشد، مثل سکانس شلیک نکردن مامور امنیتی( که در فیلم نماینده ای محجوب از گفتمان نظام بود)، به عبدالمالک هنگامی که در رستوران به همراه یک بچه بود.
درباره این سایت